جدول جو
جدول جو

معنی رو باز کردن - جستجوی لغت در جدول جو

رو باز کردن
(تَ پَ / پِ کَدَ)
نقاب از چهره برداشتن. کشف حجاب کردن. برقع از رخساره برافگندن:
اکنون که تو روی باز کردی
رو باز به خیر کرد حالم.
سعدی.
و رجوع به روباز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ بِ / بَلْ لُ بَ لْ / بَ بَ کَ دَ)
ترک عادت کردن. (ناظم الاطباء). ترک اعتیاد کردن. (یادداشت بخط مؤلف) :
نزاری و خو باز کردن ز می
چه تزویر دارد در این چیست هی ؟
نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 70)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
ترک عادت کردن. (یادداشت مؤلف) :
طریق مرد عزلت جوی کن ساز
اگر مردی ز مردم خوی کن باز.
اسرارنامۀ عطار.
عمری که بصد هزار جان ارزانی
می باز کند خوی ز ما تا دانی.
عطار
لغت نامه دهخدا
(حُبْ وَ / وِ بَ تَ)
خلق کردن. ایجاد کردن:
حصار جهان را که سر باز کرد
ز بیت المقدس سرآغاز کرد.
نظامی.
، افتتاح کردن. آغاز کردن. شروع کردن:
شغال و گرگ و زاغ این ساز کردند
که از شخص شتر سر باز کردند.
نظامی.
، منفجر شدن جراحت و ریش
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ بَ تَ)
در میان موی سر خطی گشودن و موی از دو کران خط شانه زدن. رجوع به فرق شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
گشودن. روا ساختن. انجام دادن:
گره تا میتوانی باز کن از کار محتاجان
چو بیکاران به ناخن گردن خود را مخار اینجا.
صائب
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گشودن موی بافته یا به هم گوریده، تراشیدن موی: سه ماه بود که موی سر باز نکرده بودیم. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 154). موی سر باز می کنند تا آنگه که گوسفند بکشند. (کشف الاسرار ج 1 ص 527)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر باز کردن
تصویر پر باز کردن
رفتن، جفت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گشودن گره را، انجام دادن امری را روا کردن حاجتی را: گره تا میتوانی باز کن از کار محتاجان چو بیکاران بناخن گردن خود را مخار اینجا (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خو باز کردن
تصویر خو باز کردن
((کَ دَ))
ترک عادت کردن
فرهنگ فارسی معین